تفريح در اينترنت تفريح در اينترنت .

تفريح در اينترنت

داستان هاي طنز و با حال

265پ

داستان هاي طنز و با حال

مي دوني من كيم؟؟؟؟؟

 

يــه بـار هـم مـاشـيـن و بـرداشـتـيـم و بــا بـچـه هـا رفـتـيـم بـيـرون….
حـالا صـداي ضـبـط تـا آخـر زيـاد هـمـه هـم داشـتـيـم مـي رقـصـيـديـم تـو مـاشـيـن,خـلاصـه يـهـو يــه افـسـرِ جـلـومـون رو گـرفـت گـفـت بـزن بـغـل…
مـنـم به بـچـه هـا گـفـتـم اداي ايـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـيـاريـن بـيـخيال شـه جـريـمـه نـكـنـه
خـلاصـه پـلـيـسـه گـفـت ايـن چـه وضـع رانـنـدگـيـه؟
مـاشـيـن بـايـد بـخـوابـه پـاركيـنـگ!!!
يــهـو مـنـم كـف و تـف قـاطـي كـردم گـفـتـم مـيـدونـي مـن كـيـم؟؟؟
اصـلا حـواسـت هـسـت بـا كـي داري حـرف مـيزنـي؟
بـگـم كـيـم ؟؟؟
بــــــگـــــم؟؟؟
رفيـقام هـم اومـدن جـلـو دهـنـمـو گـرفـتـن گـفـتـن بـيـخـيـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـيـشه….
افـسـره هـم رنـگشـو بــاخـت و آب دهـن قـورت داد گـفـت: نـه نـمـيـدونـم, بـبـخـشـيـد شـمـا كـي هــسـتـيـن؟؟؟
مـنـم بـا يـه صـداي خـسـتـه بـش گـفـتـم:
مــن يــه پــرنــدم ,آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــي…مــن يــه خــونــه ي سـرد و تــاريــكــم…
(بـچـه هـا هـم دس مـيـزدن)
هـيـچـي ديـگ هـمـگـي دور هــم بـا افـسـره كـلـي خـنـديـديـم و گـفـت بـاهـاتـون كـلـي حـال كـردم بـچـه هـاي بـاحـالـي هـسـتـيـن
آخـر سـر هـم ۵۰ تـومـن جـريـمـه شـديـم و مـاشـيـن هـم رفـت پـاركـيـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز كـرد و خــودمـون هـم بـردن تست اعـتـيـاد داديـم و هــمـه چــي بـه خـيـر و خـوشـي تـمـوم شـد!!!!

 

نصيحت خرگوش

خرگوش مي ره تو جنگل روباه رو مي بينه داره ترياك مي كشه

مي گه: اقا روباه اين چه كاريه پاشو بدوييم شاد باشيم

بعد مي رن تا مي رسن به گرگه مي بينن داره حشيش مي كشه.

خرگوش مي گه: آقا گرگه اين چه كاريه پاشو شاد باشيم بدوييم. گرگم پا مي شه

مي رن ۳تايي مي رسن به شيره مي بينن داره تزريق مي كنه.

خرگوش مي گه آقا شيره اين چه كاريه پاشو بدوييم ورزش كنيم شاد باشيم.

شيره مي پره مي خورتش.

گرگ و روباه مي گن چرا خورديش اين كه حرف بدي نزد!؟

شيره مي گه نه بابا اين فلان فلان شده هرروز اكس مي زنه مي ياد مارو مي دوونه

 

*************سايز **********

همسر: چكار ميكني بعد اينكه من بميرم؟ ميري زن ديگه ميگيري؟
شوهر: قطعا نه!
همسر: چرا كه نه؟ دوست نداري دوباره متاهل بشي؟
شوهر: خوب معلومه كه ميخوام
همسر: خوب چرا پس نميخواي دوباره ازدواج كني؟
شوهر: باشه باشه دوباره ازدواج ميكنم
همسر: ازدواج ميكني واقعا؟
شوهر: ……!؟

همسر: يعني تو همين خونمون باهاش زندگي ميكني؟
شوهر: البته خوب اينجا خونه خوب و بزرگيه
همسر: باهاش روي تختمون هم ميخوابي؟
شوهر: مگه جاي ديگه هم ميتونيم بخوابيم؟
همسر: بهش اجازه هم ميدي ماشينم رو برونه؟
شوهر: احتمال زياد، خوب ماشين نو هست ديگه
همسر: عكسهاي من رو هم با عكسهاش عوض ميكني؟
شوهر: اگر جاي مناسبي باشه چرا كه نه؟
همسر: جواهراتم رو هم بهش ميدي؟
شوهر: مطمئنم كه اون جواهرات مخصوص خودش رو طلب ميكنه
همسر: يعني كفشم رو هم ميپوشه؟
شوهر: نه سايزش ۳۸ هست
همسر: [سكوت]
شوهر: [گند زدم!]


برچسب: داستان طنز ادبي، داستان طنز با حال، داستان طنز بلند، داستان طنز خنده دار، داستان طنز كوتاه، ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۵ مهر ۱۳۹۶ساعت: ۰۴:۵۱:۳۲ توسط:afsaneh موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :